ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

شعر بگذار نباشم ... از شهریار



بگذار نباشم ...



باید از محشر گذشت

این لجنزاری که من دیدم سزای صخره هاست 
گوهر روشن دل از کان جهانی دیگر است 
عذر می خواهم پری
من نمی گنجم در آن چشمان تنگ 
با دل من آسمان ها نیز تنگی می کنند 
روی جنگل ها نمی آیم فرود
شاخه زلفی گو مباش
آب دریاها کفاف تشنه ی این درد نیست
بره هایت می دوند 
جوی باریک عزیزم راه خود گیر و برو
یک شب مهتابی از این تنگنای
بر فراز کوهها پر می زنم
می گذارم می روم ناله ی خود می برم 
درد سر کم می کنم
چشمهایی خیره می پاید مرا 
غرش تمساح می آید به گوش
کبر فرعونی و سحر سامریست
دست موسی و محمد با من است 
می روی ، وعده ی آنجا که با هم روز و شب را آشتیست 
صبح چندان دور نیست...

شهریـار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد