ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

غزلیات عاشقانه هامون



عاشق سرگشته ی بی بند و ایمان توام

در پی کوی تو و در بند دامان تو ام

از کمان ابرویت صد تیر بر این دل زدی

همچو خون در چشمه ی لبریز مژگان توام

مهر تو چون مهر تابان روز ها تابد به من

شب ز سرما همچو چشم خیس لرزان تو ام

عاشق چشمان مستت گر شدم عیبم مکن

چون که در آن آینه در بند دستان تو ام

من در آن آیینه خود را در تو لرزان دیده ام

ناگهان دیدم که در زندان چشمان توام

دل ببردی و برفتی تا که در غم گم شوم

در غمت گمگشته ی پیدای پنهان تو ام

من همان خارم که بر دامان گل دامن زدم

دامنت نازک و من سرسخت دربان توام

از فدای گل شدن ترسی ندارم تا ابد

عاشق مردن درون خاک گلدان تو ام

هر سخن گویم که تا بار دگر خامت کنم

خود شدم خام تو و در بند زندان تو ام

بوسه ی آرام تو آرامش از جانم گرفت

شیر غران نبردم رام میدان تو ام

چون که آتش زد نگاهت بر دل بیچاره ام

همچو شمعی آتشین بی سر و سامان تو ام

گرچه هامون جان سپارد در ره سوزان عشق

تا ابد در آتش این عشق سوزان توام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد