ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..
ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

ღ ミ ◕قلب طلایی ◕ ミ ღ

زندگی شهد گل است..زنبور عسل می خوردتش..آنچه می ماند عسل خاطره هاست..

دانلود رمان ما که شانس نداریم



 رمان ما که شانس نداریم


دانلود رمان ما که شانس نداریم


خلاصه داستان رمان pdf :
دختری به اسم لعیا که به تازگی برای کار به یک فروشگاه شیک و معروفی رفته اوایل ورودش بوده که. . .
 

download:

Ma Ke Shans Nadarim-98love.ir.pdf

دانلود رمان ایرانی و عاشقانه وفای عشق



 نام کتاب : وفای عشق 

 حجم کتاب : ۲٫۸۹ مگا بایت

 تعداد صفحات : ۳۱۳

 قالب کتاب : PDF

 خلاصه داستان :

این رمان حقیقتی است . راجع به دختری به نام محیا که دانشجوی سال سوم کامپیوتر و از خانواده ای مرفه میباشد و به دلیل علاقه ی زیاد به نواختن پیانو تصمیم به شرکت در کلاس پیانو را دارد.
در این بین محیا که تا به حال ذهن و فکرش به تحصیل بوده است و نیز از سر غرورش هیچ پسری نتوانسته توجه او را به خود جلب کند؛ با عرشیا آشنا میشود و بی خبر از اینکه عرشیا کیست و این آشنایی ناگهانی  به کجا کشیده خواهد شد..؟……

 

دانلود این کتاب عاشقانه


حجم فایل : ۲٫۸۹ مگا بایت
پسورد فایل در صورت نیاز : www.98love.ir

دانلود رمان امانت عشق به صورت pdf و برای موبایل java




رمان امانت عشق برای دانلود
رمان امانت عشق برای دانلود به صورت pdf و برای موبایل java
 
داستان دختری (سپیده) بود تک فرزند که توی خانواده شلوغ زندگی می کرد و از بین این همه یکی از پسرای (علی) فامیلشونو دوست داشت و البته خانوادش برای یکی دیگه از پسرا (سیاوش) در نظر گرفته بودنش که اسمش سیاوش بود! اول داستان با اونی که دوسش داشت نامزد کرد ولی بعد اونطرف وقتی که فهمید مریضی ِخاصی داره، نامزدیشونو بهم زد و با کمک یکی از همکاراش جوری صحنه سازی کرد که انگاری ازدواج کرده! دختره ام نه گذاشت نه برداشت از روی حرص و لجبازی با یه آدم شارلاتان عقد کرد! بعد اتفاقات بدی افتاد و از اون بابا جدا شد و قضیه رو فهمید که اون به خاطر بیماریش اینکارو کرده و خواسته فداکاری کنه، رفت سراغ پسره و تو همون اوصاف باهاش ازدواج کرد ولی اجل به پسر مهلت نداد! آخر سر هم همون شد که خانودش می خواستن، با همون سیاوش ازدواج کرد و سیاوشم که دوست خوبی برای علی بود، به گفته ی نویسنده این امانت عشق که سپیده باشرو خوشبخت کرد.
 
داستانش شبیه یکی دیگه از رماناس که خیلی وقت پیش خونده بودم، اسمشم رقیبان عشق بود.
 
می دونم همه نسبت به این رمانا چه نظری دارن؛ اما نظر من اینه وقتی دنیای دوروبرمون از عشق و صداقت و وجودمون از خیلی حسا خالی شده، خوندن حتی این رمانا واجبه! برای اینکه خیلی حسا و چیزا رو از یاد نبریم و بدونیم هنوزم میشه انسان بود...
 
 
دانلود رمان امانت عشق برای جاوا:
 
دانلود رمان امانت عشق به صورت پی دی اف:

دانلود رمان عاشقانه ساده اما پیچیده





خلاصه داستان رمان جدید ساده اما پیچیده :
داستان در مورد دختریه از جنس ما. و البته مابین قوی و ضعیف.گاهی در برابرِ مشکلات می ایسته و گاهی کمرش میشکنه.غم زمانی به در خونه اش میکوبه که به طور اتفاقی باعث مرگ یکی میشه. . .
 
 
دانلود رمان pdf:

رمان کوتاه عشق واقعا قشنگ




رمان کوتاه عشق واقعا قشنگ

 
هر کی میخواست یه زندگی عاشقانه رو مثال بزنه بی اختیار زندگی سام و مولی رو بیاد می آورد.
یه زندگی پر از مهر و محبت.
تو دانشگاه بصورت اتفاقی با هم آشنا شدن ،سلیقه های مشترکی داشتن ،هر دو زیبا ،باهوش و عاشق صداقت و پاکی بودن و خیل زود زندگی شون رو تو کلیسا با قسم خوردن به اینکه که تا اخرین لحظه عمرشون در کنار هم بمونن تو شادی دوستان و خانواده هاشون اغاز کردن.
همه چیشون رویایی بودو با هم قرار گذاشتن بودن یک دفترچه خاطرات مشترک داشته باشن تا وقتی پیر شدن اونا رو برای نوه هاشون بخونن و با یاد اوری خاطرات خوش هیچوقت لحظه های زیبای با هم بودن رو از یاد نبرن.
واسه همین قبل از خواب همه چی رو توش مینوشتن .
با اینکه 5 سال از زندگیشون میگذشت هنوزم واسه دیدار هم بی تابی میکردند .
وقتی همدیگه رو تو اغوش میگرفتند دلاشون تند تند میزد و صورتشون قرمز قرمز میشدو تمام تنشون رو یه گرمای وصف نشودنی اسمونی فرا میگرفت.
همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه سام اونروز دیر تر به خونه اومد، گرفته بود دل و دماغی نداشت مولی اینو به حساب گرفتاری کارش گذاشت،اما فردا و فرداهای دیگه هم این قضیه تکرار شد وقتایی که دیر میکرد مولی دهها بار تلفن میزد اما سام در دسترس نبود ووقتی به خونه برمیگشت جوابی برای سوالات مولی که کجا بودو چرا دیر کرده نداشت.
برای مولی عجیب بود باورش نمیشد زندگی قشنگش گرفتار طوفان شده باشه .
بدتر از همه اینکه از دفترچه خاطراتشون هم دیگه خبری نبود.
 
تا اینکه تصمیم گرفت سام رو تحت نظر بگیره اولین جرقه های ظنش با پیدا شدن چند موی بلوند رو کت سام شکل گرفت بعد هم که لباسهاشو بیشتر کنترل کرد بوی غریبه عطر زنانه شک اونو بیشتر کرد .نه نه این غیر ممکن بود اما با دیدن چندین پیامک عاشقانه با یک شماره ناشناس در تلفن سام همه چی مشخص شد .
 
سام عزیزش به اون و عشقشون خیانت کرده بود حالا علت تمام سردیها بی اعتناییهاو دوریها سام رو فهمیده بود.دنیا رو سرش خراب شد توی یک لحظه تمام قصر عشقش فرو ریخت و جای اونو کینه نفرت پر کرد .مرد ارزوهاش به دیوی وحشتناک تبدیل شده بود.
اون شب سام در مقابل تمام گریه ها و فریادهای مولی فقط سکوت کرد.
کار از کار گذشته بود .صبح مولی چمدونش رو بست و با دلی مملواز نفرت سام رو ترک کرد وبا اولین پرواز به شهر خودش برگشت..روزهای اول منتظر یک معجزه بود،شاید اینا همش خواب بود .
اما نبود .همه چی تموم شده بود.
اونوقت با خودش کنار اومد و سعی کرد سام رو با تمام خاطراتش فراموش کنه.
هر چند هر روز هزاران بار مرگ سام خائن رو از خدا ارزو میکرد.ولی خیلی زود به زندگی عادیش برگشت. .3سال گذشت و یه روز بطور اتفاقی تو فرودگاه یکی از هم دانشگاهیاش رو دید.خواست از کنارش بی اعتنا بگذره اما نشد.دوستش خیلی این پا اون پا کرد انگار میخواست مطلب مهمی رو بگه ولی نمیتونست. بلاخره گفت:سام درست 6ماه بعد از اینکه از هم جدا شدید مرد.باورش نشد مونده بود چه عکس العملی از خودش نشون بده تمام خاطرات خوشش یه لحظه جلوی چشش اومد 
 
.اما سریع خودش رو جمع جور کرد و زیر لب گفت:عاقبت خائن همینه.واز دوستش که اونو با تعجب نگاه میکرد با سرعت جدا شد..اون شب کلی فکر کرد و با خودش کلنجار رفت تا تونست خودش رو قانع کنه برگشتن به اونجا فقط به این خاطره که لوازم شخصیش رو پس بگیره و قصدش دیدن رقیب عشقیش و کسی که سام رو از اون جدا کرده بود نیست سئوالی که توی این 3 سال همیشه آزارش داده بود.اخر شب به خونه قدیمیشون رسید.باغچه قشنگشون خالی از هر گل وگیاهی بود چراغها بجز چراغ در ورودی خاموش بودند.در زد هزار بار این صحنه رو تمرین کرده بود و خودش رو آماده کرده بود تا با اون رقیب چطوری برخورد بکنه.قلبش تند تند میزد. دنیایی ازخاطرات بهش هجوم اوردن کاشکی نیومده بود .
 
ولی بخودش جراتی داد.بازم زنگ زد اماکسی در رو باز نکرد.پسر کوچولویی از اون ور خیابون داد زد:هی خانوم اونجا دیگه کسی زندگی نمیکه.نفس عمیقی کشید.فکر خنده داری به نظرش رسید کلیدش همراش بود.کلیداش رو دراورد وتو جا کلیدی چرخوند . در کمال ناباوری در باز شد/همه جا تقریبا تاریک بود و فقط نور ورودی کمی خونه رو روشن کرده بوددلشوره داشت نمیدونست چی رو اونجا خواهد دید.کلید برق رو زد .باورش نمیشد/همه چی دست نخورده سر جاش بود .
 
عکسهای ازدواجشون ،مسافرت ماه عسلشون خلاصه همه عکسا به دیوارها بودند.و خونه تمیز بود.با سرعت بطرف اتاق خوابشون رفت تا ببینه وسایلش هنوز هست یا نه دلش میخواست سریع اونجا رو ترک کنه .چشمش به اتاق خوابش که افتاد دیگه داشت دیوانه میشد.درست مثل روز اول.کمد لباسهاش رو باز کرد تمام لباسهاش و وسایل شخصیش مرتب سر جاشون بود.
 
ناخوداگاه رفت سراغ لوازم سام.کشو رو کشید و شروع کرد به نگاه کردن از هر کدوم از اونا خاطره ای داشت .حالش خوب نبود یه احساسی داشت خفش میکرد ناگهان چشمش به یک کلاه گیس با موهای بلوند که ته کشو قایمش کرده بودند افتاد با تعجب برداشتش کمد رو بهم ریخت نمیدونست دنبال چی باید بگرده فقط شروع کرد به گشتن.چند عطر زنانه ویک گوشی موبایل ناشناس، روشنش کرد شماره اش رو خوب میشناخت شماره غریبه ای بود که برای سام پیام عاشقانهمیفرستاد بود.
 
گیج شده بود رشته های موی بلوند رود لباس سام،بوی عطرهای زنانه ای که از لباس سام به مشام میرسید،و پیامهای ارسال شده همه اونجا بودند.نمی فهمید.این چه بازی بود.خدایا کمکم کن.بلاخره پیداش کرد دفترچه خاطراتشون.برش داشت بازش کرد.خط سام رو خوب میشناخت .با اون خط قشنگش نوشته بود:از امروز تنها خودم تو دفتر خواهم نوشت تنهای تنها.بلاخره جواب آزمایشاتم اومد /و دکتر گفت داروها جواب ندادن .بیماریت خیلی پیشرفت کرده سام،متاسفم.
 
آه خدایا واسه خودم غمی ندارم اما مولی نازنینم.
چه طوری آمادش کنم،چطوری.اون بدون من خواهد مرد و این برای من از تحمل بیماری ومرگم سختر.مولی بقیه خطها رو نمیدید خدایا بازم یه کابوس دیگه.اخرین صفحه رو باز کرد.اوه خدایای من این صفحه رو برای من نوشته:مولی مهربانم سلام.امیدوارم هیچوقت این دفتر رو پیدا نکرده باشی و اونو نخونده باشی اما اگر الان داری اونو میخونی یعنی دست من رو شده.منو ببخش میدونستم قلب مهربونت تحمل مرگ منو نخواهد داشت.پس کاری کردم تا خودت با تنفر منو ترک کنی.این طوری بهتر بود چون اگر خبر مرگم رو میشنیدی زیاد غصه نمیخوردی.اینو بدون تو تنهای عشق من در هر دو دنیا هستی و خواهی بود.
سعی کن خوب زندگی کنی غصه منو هم نخور اینجا منتظرت خواهم موند .عاشقانه و قول میدم هیچوقت دیگه ترکت نکنم. بخاطر حقه ای که بهت زدم هم منو ببخش .اونی که عاشقانه دوستت داره سام.راستی به یکی از دوستام سپردم مواظب باشه چراغ ورودی در خونمون همیشه روشن بمونه که اگه یه روزی برگشتی همه جا تاریک نباشه.سام تو.مولی برگشت و به عکس سام روی دیوار نگاه کرد. سام منو ببخش .بخاطر اینکه توی سختترین لحظات تنها گذاشتمت منو ببخش. 
 
چشمای سام هنوز توی عکس میدرخشید و به اون میخندید 

دانلود رمان عاشقانه دلواپسم برای تو


سلام ....


یه چندروزیه دلم خیلی گرفته........اتفاقی این رمانو از سایت 98 لاو پیدا کردم.....ظاهرا مهر ماه امسال منتشر شده......تا حالا نزدیک پنجاه صفحشو خوندم........یه نوع آرامش خاصی به آدم میده...... و همش ه ممساله عشق نیست....کلی تصویر سازی توش هس......بهتون توصیه می کنم اگه علاقمند رمان خونی هستین این رمانو بخونین..........................................متشکرم از همه خوانندگان محترم و آبجیا و داداشای گلم که به وبم میان...........................................موفق باشین ...محمدرضا.





رمان عاشقانه دلواپسم برای تو

خلاصه داستان رمان عاشقانه دلواپسم برای تو:

سها بعده از رفتن نیاز تصمیم به بزرگ کردن نفس می گیره و رها رو هم بعد از رفتن نیاز دیگه نمی بینه ولی حالا کمبود رها رو تو زندگی نفس خیلی حس می کنه واسه همین سعی می کنه بره و رها رو پیدا کنه...
اما رها دیگه یه جسم جون دار نیست بلکه تبدیل شده به یه مجسمه سنگی.  حالا بقیشو خودتون بخونید تا بببیند سها از این به بعد چه کارا که نمی کنه...و تو فصل دوم زندگی نفس دختر  نیاز  تعریف میشه...
 

 
دانلود رایگان رمان عاشقانه دلواپسم برای تو :
 
 

دانلود رمان بسیار زیبا و عاشقانه به نام قلب طلایی از زهرا اسدی

سلام


این بار میخم یه رمان بسیار زیبا و خواندنی براتون بزارم . خودم که خوندمش واقعا ازش لذت بردم امیدوارم برای شما هم این اتفاق بیفتد.


خلاصه:

پدر آذر افسر نیروی دریایی است واز شمال به بوشهر منتقل میشود،آذر برای عیادت از مادربزرگمریضش به ابادان میرود که در هواپیما با مهرداد آشنا میشود در بیمارستان آذر دوباره مهرداد را میبیند ومتوجه میشود که خواهر او پرستار است همان شبی که قرار بود خانواده مهرداد به خانه پدربزرگ بروند جنگ آغاز میشود ومهرداد آذر و پدربزرگ ومادربزرگ را به همراه خانواده خودش به بوشهر میبرد هر بار که مهرداد تصمیم میگیرد برای خواستگاری اذر برود اتفاقی مانع میشود تا انکه او که خلبان هواپیمای جنگی است برای ماموریت میرود ومفقود الاثر میشود اذر سالها به انتظار بازگشت او میماند تا آنکه .....



نام کتاب : قلب طلایی

 نویسنده : زهرا اسدی

 ناشر : ۹۸ia

 حجم کتاب : ۱،۷۰ مگابایت

 قالب کتاب : pdf

 تعداد صفحات : ۲۷۰

 دسته : رمان و داستان


                                               دانلود کتاب


رمان جدید و عاشقانه عطر عاشقی (به فرمت پی دی افpdf)




 خلاصه داستان رمان عطر عاشقی:

داستان رمان در مورد دختری نابینا به اسم سارینا است که در پرورشگاه بزرگ شده است و یک مرد همیشه در کنارش هست که به او کمک می کند و باعث می شود که چشم های سارینا عمل بشود ولی …….

دانلود رمان عطر عاشقی

 

دانلود رمان غرور تلخ برای آندروید و جاوا




رمان عاشقانه و زیبای غرور تلخ برای آندروید و جاوا مناسب می باشد.
 
مقدمه و خلاصه ی داستان رمان غرور تلخ:
غرور همیشه هم خوب نیس... غرور باعث شد یک عمر حرف های دلمان را از هم مخفی کنیم تا حتی یک درصد هم به غرورمان لطمه ای وارد نشود... غرور باعث شد دلباخته ی هم باشیم و بمانیم اما دیگری از حالمان باخبر نشود... غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقیبمان بدهیم و خودمان در حسرت یک عشق بسوزیم... یک غرور تلخ....زندگیمان را جهنم کرد!! درمورد غرور و عشقی که ساکت موند..........


موضوع: عاشقانه و رمانتیک..
شخصیتا..
نیلوفر: شخصیت اول داستان..گاهی حرص خودمم در میاره..دختری مغرور که نمیتونه حرف دلشو راحت بزنه و مجبور میشه یه عشق تحمیلی و قبول کنه..
بردیا: فوق العاده مغرور..پسری جذاب و تو دار..که آخر داستان آدمش میکنم..
مانی: آخییی عزیزم..از اولشم مظلوم و عاشق بود..شخصیتش نازه و ملاکی برای مردای امروزی نیس اصلاً...