اما می دانم کس دیگری درون من پا گذاشته است
و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است
که احساس می کنم دیگر نمی توانم در خودم بگنجم؛
در خودم بیارامم.
از ((بودن)) خویش بزرگتر شده ام
و این جامه بر من تنگی می کند.
این کفش تنگ و بی تابی فرار!
عشق آن سفر بزرگ...
اوه! چه می کشم!
چه خیال انگیز و جانبخش است ((اینجا نبودن))...
دکتر علی شریعتی