زبانم را نمی فهمی ، نگاهم را نمی بینی
زاشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی
سخن ها خفته بر چشمم ، نگاهم صد زبان دارد
سیه چشما ! مگر طرز نگاهم را نمی بینی ؟
سیه مژگان من ! موی سپیدم را نگاهی کن
سپید اندام من ! روز سیاهم را نمی بینی ؟
پریشانم ، دل مرگ آشیانم را نمیجویی
پشیمانم ، نگاه عذر خواهم را نمیبینی
گناهم چیست جز عشقت ؟ روی از من چه می پوشی ؟
مگر ای ماه ! چشم بی گناهم را نمی بینی ...؟
مهدی سهیلی