سلام
این هم آلبوم خیانت محمد ظهرابی که یکی از بازدید کننده ها درخواست کرده بودتش.
اگه هر دفعه ای که عکسشو نگاه میکنی اشک تو چشات جمع بشه ....
اگه هر دفعه ای اسمشو میشنوی بغض گلوتو بگیره ....
اگه هر وقت صداشو بشنوی و نتونی هرچی که میخواستی بگی ....
اگه هر وقت که بهش فکر میکنی دلتنگ تر میشی ....
اگه هر دفعه ای که آهنگ گوش میدی به یادش می افتی .....
اگه با هر دقیقه نفس کشیدنت به یادشی ...
اگه حاضری از خودت بگذری تا به خودش برسه .....
اگه غیر از اون کسی رو دوست نداشته باشی .....
اگه واسه دوست داشتنش دلیل نداشته باشی .....
اگه به جز اون نتونی به کسی فکر کنی ......
اگه نتونی هیچ جوری فراموشش کنی .....
اگه از همه ی دنیا فقط یه نفر رو بخوای .....
اگه یه روز که یادشو نکنی دیوونه بشی ....
اگه با غماش گریت بگیره ....
اگه واسه شادیاش خوشحال بشی .....
اگه هر دفعه ای میبینیش فکر کنی دیگه نیست ....
اگه هر لحظه ترس از رفتن و نبودنش داشته باشی ....
اگه واسه تک تک آرزوهاش آرزو داشته باشی .....
اگه همه رو کنار بذاری به خاطرش ....
اگه هر تحقیری بشی واسه عاشقش بودن و بازم تحمل کنی ....
اگه همه بگن عشقت گناهه و تو بازم کار خودتو بکنی .....
اگه از همه ی خواسته هات بگذری تا به خواسته هاش برسه .....
اگه هرشب به یاد اون خوابت ببره .....
اگه بعد از اون " عشق " برات ممنوع بشه .....
ادعاست ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! ...............
اگه همه ی اینا ادعاست .....
آره ! من مدعی ام .....
سری جدید عکس های عاشقانه و غمگین
مجموعه عکس های عاشقانه جدید و غمیگن
مشاهده عکس های عاشقانه در ادامه مطلب. . .
سری جدید عکس های عاشقانه غمگین
سری جدید عکس های عاشقانه غمگین
سری جدید عکس های عاشقانه غمگین
عکس های عاشقانه غمگین
از سنگ شده ام
انگار دیگر نیستم
دلم را گم کرده ام
نمیدانم چرا !!
انگار نمیخواهم باور کنم که زنده ام و بین چه انسانهایی نفس میکشم
انگار باور ندارم که زندگی این است
زندگی بازیچه ی انسان ها و انسان ها بازیچه ی هم
دیگر دل ساده را به پای هرکس فرش نمیکنم
گناه دارد دلم ، او هم زنده است و جان دارد
او هم آرزوی بسیار دارد
ومیخواهد به آرزوهایش برسد
جوری شده ام که زندگی برایم رنگ دیگریست
آن رنگ دیروز نیست
رنگیست که گاهی خسته ام میکن
گریه ام میگیرد
و به بن بست میرسم
کاش میشد از نو شروع کنم.
دروغ بگو تا باورت کنند!
آب زیر کاه باش تا به تو اعتماد کنند!
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند!
خیانت هایشان را نبین تا آرام باشند!
هر چی نداری بگو دارم و هر چه داری بگو بهترینش را دارم!
کذب بگو تا عاشقت شوند!
اگر ساده ای،
اگر راست گویی،
اگر با وفایی،
اگر یک رنگی،
همیشه تنهایی!
همیشه تنهایی...!
*میدانیـــ ... !؟ به رویت نیاوردمـــــ... !
از هــمان زمانیــــ که جای " تو " به " من " گفتی : " شـ ـ ـ ـــما "
فهمیدمــــ ـپای " او " در میان استــ ـ ــ ـ ـ ـــــ ...
*اینقــ ـ ـ ـــدر مرا از رفتنت نتـــــــرسان!
ماندنـــ کنار منــــ لیاقــ ـ ـ ـــــت میخواســت نه بهانه...
میخواهیــ برویـــــ برو... بلـــ ـ ـ ـــــند میگویمـ به درک که رفتیـــ...
*ببیـــــــــــن...!
توئیــــ که نیسیــــ اشکامــو پاکـــــ کنی...
عمــــــــــــــــــرا بذارم وقتی میخندمــــ کنارم باشیـــ بگو خب!
*اولیـــــن و اخریـــــــن پسریــ کهــــ جلویشــ زانو خواهم زد،
پسرمــــ خواهد بود...
ان همـــ برای بسـتن کفشهایشــــــ . . .
*همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
خوابم نمی بره دلواپس توام
با این که بی کسم تنها کس تو ام
خوابم نمی بره از دستت دلهره
چشمای خیس من باز از تو دلخوره
خوابم نمی بره جای تو خالیه
میپرسم ا زخودم باز این چه حالیه
انگار این اتاق دلواپس منه
احساس میکنم نبضم نمی زنه
مثل قایقی خسته تودریا مثل دیدن تو توی رویا
مثل تیک تیک خسته ساعت مثل قصه تلخ صداقت
مثل شب مثل گل توی گلدون مثل تصویر ماه توی بارون
مثل گریه ی تلخ دیوونه دیگه چیزی ازم نمی مونه
مثل لحظه بارونو پاییز مثل چشمای خسته لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل بارونو ابر بهاره مثل لحظه خواب ستاره
تورو دوســــــــــــــــــــــــــت دارم
مثل خاطره های پریده دو نگاه بهم نرسیده
مثل شاعرو عشقو رفاقت مثل حس غریب نجابت
مثل پرسه و گریو خوندن همه خاطرهاتو سوزوندن
مثل اشکای خواب شبونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل لحظه بارونو پاییز مثل چشمای خسته لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل بارونو ابر بهاره مثل لحظه خواب ستاره
تورو دوســــــــــــــــــــــــــت دارم تورو دوستت دارم ...................
واقعیت تلخ
گفتی می ایی منتظرت شدم
نبودی متاسف شدم برای همه انهایی که به خاطر کسی مجبور می شوند
به هر ناکسی التماس کنند
برای اینکه دروغ نگویند بزرگترین رویاها و دست نیافتنی رویاها را در سر می پرورانند رویاهایی که هرگز واقعیت ندارند
برای خودم هم متاسفم که مجبور شدم به خاطرت بزرگترین دروغها را باور کنم
امثال من برای خوشبخت شدن همیشه باید اول از تو"..و امثال تو"..بگذرند
تویی که به من یاد دادی برای گذشتن از دوراهی باید بین عشقهای پوشالی و واقعیتهای تلخ یکی را انتخاب کرد متاسفم برای خودم.. همین!
فاطمه حال خوبی نداشت تغییری که توصداش رخ داده بود وبه خوبی میشد حس کنی...
لحظه ای بعد تنها صدای قطع شدن تماس فضاروپرکرد وگوشی ازدست امیرافتاد.........
فاطمه بی هوش کنار دخترخاله اش .........وامیرک معلوم نبودروحش
کجاست میان زمین وآسمان ..............
سامان بهترین دوست امیر کنارامیربود گنگ و مبهوت فقط میدونست باید امیر به بیمارستان ببره.
ساعتی بعد سامان کنار میزدکتر:دکترامیرباچی خودکشی کرده؟؟
_:ترامادول
_امیر؟ نه اون این کارونمیکنه
_این دیگه باید ازخودش بپرسی.........
اتاق301:امیرروی تخت بیمارستان چشمهایش را به سقف دوخته بود امیر
توی دنیای دیگهری سپری میکرد دنیای فاطمه...........
سامان تاوارد اتاق شد گفت:اه اه اه آخه لامصب ترامادول توبا اسمارتیس
اشتب گرفتی؟؟ مردم و زتده شدم نگاش کناااا!!!!
امیر صدای سامان نمیشنید اصلا نمیدونست سامان اومده تواتاق....
سامان نزدیک تخت شد دستشو جلوصورت امیربالا و پایین کردگفت:حواست کجاست امیر
هستی؟؟؟؟
امشب مرخصی هیچیت نیست ازمنم سالم تری........
امیرنگاه به سامان انداخت و تبسمی کرد.
سامان تودلش غوغایی بود فقط میخواست لبخندی مهمون لبان خشک وبی جان امیرکرده باشه.
ساعت( ) تلفن خونه ی امیربه صدادرآمد:مادرامیر:بله؟سلام خاله امیرامشب خونه ما میمونه نگران نشی ی
وقت؟؟؟ ...........پس ازصبح پیش شما بوده هرچی به گوشیش زنگ میزدم جواب نمیداد؟نمیگه آخه من
نگران میشم؟_:آره خاله باهم کدنویسی میکنیم گوشیش شارژ باطریش تموم شده بود......._:باشه
پس بهش بگو فردازودبیادخونه_:باشه خداحافظ خاله جون فردااول صبح امیربدون اینکه چیزی
بگوید وچیزی بخوردازخونه سامان زد بیرون وراهی خانه شد. 2روز ازآن روز سردوخاموش
گذشت....12:30شب امیر روی تخت درازکشیده ودرافکارخودش غرق شده.........صدای اس
توجه امیررا به خودش جلب میکند.متن اس:سلام امیربیداری؟آره خودش بود
...........امیرخوشحال شد وشروع کردن به اس بازی درمورد اون روز شوم اینکه فاطمه بیهوش
شده بود وتنها شانسی ک داشت دخترخاله اش بود که فاطمه رو به بیمارستان برده
بود..........امیر:تروخدافاطمه بامن بمون اگه نمیتونیم اس بدی هر2هفته 1باراس بده بزاراسم من
تودلت حک شده بمونه....._باشه امیر_بااین حرفت خوشحالم کردی فاطمه جون
بعد2روزحالامیتونم راحت بخوابم...........فاطمه وامیرازهم خداحافظی کردن وباخیال راحت به
خواب رفتند.....
شرمنده اگه کم بود این قسمت چون بازدید داستان بالا بود برا همین مجبور شدیم اینجوری کم کم بزاریم راسشو هم بخواین آماده نبود ادامش
منتظر نظرات خوشکلتون و لایک هاتون هستیم
بوس بوس بوس
برای خوندن قسمت اولش اینجا"قسمت اول عشقی که آخرش بن بسه" کلیک کنید!!!
متن های فاز بالا بد شکست عشقی
رفتی؟؟ بسلامتـــــــــ ... فقط از کنار برو قاطیــ آدما نشیـــــ !!
.
.
.
به بعضیــــــــا باید گفت: عزیزم،تو رو پاهات نمی تونی وایسیـــــ.. چه برسه به حرفات!!
.
.
.
بـــہِ بعضیامـ ـ ـ بایـב گفتـ ـ ـ : اگـــــہِ حسـ ـ ـ میڪـنــے פֿـیلـــــــے بارتــــہِ واستـ ـ ـ” گارے ” بگیرمـ ـ ـ!
.
.
.
مـــــــا، نســـــلے هستیم ڪـــــﮧ، بهـــــــتریـלּ פـــــــــرفهــــــاے زنـבگــــــیماלּ را نگفتیـــــم… تایــــــپ ڪرבیـــــــــم
.
.
.
خنده هـآیـזּ را جدﮮ نگیریـد.....
شب هـــــا،
بیشتــر از تماזּ مرﬤم ایــטּ شــﮩــر
هــזּ آغـوشــﮯ گریــﮧ را میکنــזּ......
.
.
.
لــــــــحظــﮧ هاﮮ ســــکوتــזּ؛
پـــــر هیاهــــــــــو تریــטּ دقــــایق زندگیـזּ هستنـــد
مــــــملو از آنــــــچـــﮧ
مــــﮯ خواهــזּ بــــــــگویـזּ
و
نـــمــﮯ گـــــویـזּ...
.
.
.
ﺯﯾــﺎﺩﯼ ﺻــﺎﻓـــــ ﺑــﻮﺩﻧــﻢ ﺧــﻮﺑــــ ﻧـــﯿــﺲ !
ﺁﺩﻣــﺎ ﺟــﺎﻫــﺎﯼ ﺻــﺎﻓـــــ ﺑــﯿــﺸــﺘــﺮﻟــﺎﯾـــ ﯽ ﻣــﯿــﮑــﺸــﻦ ...
.
.
.
یهــ زمان هایــﮯ میرســﮧ کــﮧ واحــد سنجش دلتنگــﮯ ،
“نگاه بــﮧ موبایــل بر ثانیــﮧ” میشــﮧ …
!!!بنام خداوند که اگر حکم کند همه در درگاهش محکومیم!!!
با سلام عرض تمام بزایدد کنندگان این داستان یا خاطره غم انگیز شاید برای خیلی ها این اتفاق بد افتاده پسریا دختر
لطفا این داستانو کامل بخونید بسیار غم انگیزه و پند آموز!!!
بنده امیرحسین هستم کوچیکتون از حالا خاطراتمو با یک دختر شیرازی شروع میکنم!!
1.5 روزی روزگاری در دنیای مجازی یا(اینترنت) خودمون در یک روز بارانی یک اتفاق افتاد که این اتفاق زیاد در روز میوفتد ولی هر کدومشون با هرکسی فرق میکنن . شاید در نظرتون بگیر مثلا چه کاریه و چه اتفاقی افتاده است ....و شایدم بیشترتون که این داستان را میخوانید بدونید چیه... درسته {چت} یکی از ارتباط هایی در اینترنت هست که دختر و جنس مخالفش را بهم میرسانن و باهم آشنا میشوند .... روزی روزگاری در یک چت روم بزرگ که مدیرش امیرحسین بود با یک دختر آشنا شد که اسمش بود فاطمه و ناظر اون چت روم بود
امیرحسین متولد1377بود و دخترک1376
.......